loading...

سایفر بلاگ

روزانه نویسی

پریسا امانت بازدید : 59 چهارشنبه 27 مرداد 1400 نظرات (0)

سلام به خوانندگان عزیز وبلاگ انشالله که عزاداری هاتون توی این روزا با وجود کرونا قبول باشه...

خب همون طور که از عنوان این مطلب معلومه بالاخره کار پیدا کردم . من از 15 سالگی خیلی دوست داشتم کار کنم و دستم توی جیب خودم باشه و منت بالا سرم نباشه.

هر کسی یه جور اخلاقی داره و مطمعنم هیشکی از اینکه روی پای خودش بایسته بدش نمیاد. آهان راستی من 19 سالمه و مهر می رم توی 20 سال پشت کنکوری ام و از مهر می رم دانشگاه هنوز نمی دونم چی قبول شدم ولی نگران نباشید چون کنکور رو ریدم (دولتی قبول نشدم😑).

اولین کاری که کردم این بود که کوتاه نیومدم مثلا قبلا که میخواستم کار پیدا کنم خیلی شل می گرفتم دنبال یه کار آسون با حقوق بالا بودم و توی دنیای فانتزی زندگی می کردم .هر کاری رو قبول نمی کردم و مثل بقیه که هی توی گوشم می خوندن می خواستم درس بخونم پزشکی یا پرستاری قبول شم و از اون به بعد کار کنم یا مدرس زبان انگلیسی شم ...

ولی این سری عزمم رو جزم کرده بودم و خیلی مصمم بودم. با دخترخالم که کار می کرد صحبت کردم و ازش پرسیدم چه جوری کار پیدا کرده ؟ چی پرسیده؟ و ...

این صحبت کردن واقعا پر بار بود. من چند وقت بود که می خواستم تغییر کنم ، بچه که بودم فکر می کردم ادم ها تغییر نمی کنن سر همین تغییر نکردنه که ادم ها طلاق می گیرن چون نتونستن هم دیگه رو تغییر بدن . ولی الان متوجه شدم همه تغییر می کنن ولی ممکنه تغییر بعضی ها کند و آروم باشه و تغییر بعضی ها تند و سریع . عادت های ادم عوض میشه . یه چیز دیگه اینکه فکر می کردم سخنرانی های رایگان و همایش های رایگان هیچ چیزی به ادم یاد نمی دن و فقط محصول اصلی شون که پولیه رو تبلیغ می کنن (البته هنوز هم اینطور فکر می کنم) ولی متوجه شدم توی این همایش ها اگر خوب گوش کنی و نکته برداری کنی می تونی چیز های خوب و کاربردی زیادی یاد بگیری .

چرا دارم این هارو می گم؟؟

چون فکر می کردم هر چیزی که سرچ بزنی یا از کسی پرس و جو کنی به یه جواب کلیشه ایی می رسی. چون یه دوره از زندگیم پر بود از کار و حرف های کلیشه ایی و همین در من یه حالت تهاجمی و قانون شکن ایجاد کرده بود. دیگه دلم نمی خواست درس بخونم ، نمی خواستم مودب و تابع قانون باشم. طرفدار کسایی بودم که می گفتن "این کلیشه ایه" و"این تکراریه"...

چی توی من عوض شد؟؟ هیچی فهمیدم همین که می گیم یه چیز چقدر کلیشه ایه همین حرف هم خودش کلیشه ایه .متوجه شدم چه ادم کلیشه ایی بودم و دست روی دست بسیار است و قانون ها به دلیلی ایجاد شدن.ادب و احترام خوبی های خودش رو داره.

من توی فیلم و سریال ها از ادم های باهوش که اسم کسی رو یادشون نمی موند و به احساسات بقیه توجه نمی کردن و قانون شکن بودن خوشم میومد. فکر می کردم اینا ادم های خفنی ان و هم خودآگاه و هم ناخودآگاه شخصیت خودم رو مثل اون ها می کردم. بعد متوجه شدم چقدر تنها شدم درست مثل نابغه های داستان که از تنهایی می نالیدن ولی من هیچ وقت به اون بخش داستان توجه نمی کردم...

درواقع کل داستان این بود که این ادم ها می خوان تغییر کنن میشه گفت الگو اشتباهی داشتم.

متوجه شدم ادم هایی که به اسم و احساسات بقیه توجه می کنن از بقیه دوست داشتنی ترن .مثلا من یه معلم زبان داشتم که همیشه متوجه کوچیک ترین تغییر توی لباسام می شود و از من تعریف می کرد این اخلاقش فقط برای من نبود و این رفتار رو نسبت به بقیه هم داشت وقتی متوجه شدم من از توجه بقیه خوشحال می شم خودم رو مجبور کردم تا کوچیک ترین تغییر اطرافیانم رو متوجه شم تا اون ها هم خوشحال شن. کی از این که بقیه دوستش داشته باشن بدش میاد؟؟ هیچکی.

فکر می کردم نمیشه هم خوشکل و شیک بود هم باهوش... یا نمیشه هم درس خون باشی هم باحال... هم درس خون باشی هم سر زبون دار...

ادم درس خون توی ذهن فقط یه شکل داشت یه ادم غیر اجتماعی که کاری به جز درس خوندن نداره از صبح تا شب خرخونی می کنه و لباس های زشت می پوشه در حالی که ادم هایی که به خودشون می رسن ادم هایی ان که زیاد توی درس خوندن خوب نیستن البته این توصیف ها برای دوره های ابتدایی و راهنمایی کار ساز بود ولی هرچی ادم بزرگ تر میشه و میبینه که ادم می تونه هر دوی این خوبی ها رو توی وجود خودش داشته باشه ، دلش می خواد تغییر کنه.

وقتی دونه دونه اینا رو کشف کردم دیدم ادب و قانون برای دلیل خوبی ایجاد شدن. البته من از تغییرات خودم راضی ام . یعنی من خوشحالم که قبلا اون جوری فکر می کردم و حالا که درس هام رو گرفتم طرز فکرم عوض شده.

دلیل این طرز فکرم این بود که من ادم تابع قانون بودم. هیچ وقت جسارت نکردم و چیز های دیگه ایی رو تجربه نکردم. مدرسه رو نپیچوندم... به معلم هام بی احترامی نکردم... دوست پسر نداشتم... از مدرسه اخراج نشدم... درسی رو نیوفتادم...

توی زندگی روتین گیر افتاده بودم شاید اگه هر کدوم از تجربیات بالا رو داشتم دیگه نمی خواستم قانون شکن باشم چون وقتی رفتم دبیرستان، دوست های شیطون و قانون شکن دوران راهنمایی من ،ادم های آروم و درس خونی شده بودن. ولی من هنوز سیر نشده بودم و روحیه سر کش خودم رو داشتم . من خیلی تو دار بودم و توی خودم می ریختم و با خودم می گفتم بالاخره یه روزی فوران می کنم و اون روز بهترین روز زندگی من خواهد بود در حالی که من هیچوقت جرعت سرکشی نداشتم و از ادم های سرکش و خودرای خوشم میومد که می تونستن حق خودشون رو بگیرن.

البته من ادم عالی نبودم و همین من رو اذیت می کرد. من نه درس خون بودم نه مشروط.

من یه ادم عادی با کار های عادی که هیچوقت نمی تونستم رشد کنم.یعنی اونقدری درس می خوندم که نیوفتم ولی اونقدری نمی خوندم تا ممتاز و شاگرد اول باشم.

همیشه پست های انگیزشی رو تکراری و بی فایده و بیش از حد کلیشه ایی می دونستم درحالی که من طرز درست درس خوندن رو بلد نبودم و این نقص رو از پست ها و مقاله و سخنرانی های انگیزشی می دونستم.

برگردیم سر بحث اصلی

اره  دخترخالم گفت برای کار پیدا کردن می تونی توی برنامه دیوار و شیپور بگردی و معمولا روی مغازه ها زده نیازمندی ها

 - ازش پرسیدم خب چی بگم بهشون؟

گفت بپرس شرایط کاری تون چه طوره و اون هم شروع به توضیح ساعت کاری و حقوق و ....

 بعد گفتم چه کاری خوبه و تو تاحالا چه کار هایی کردی

اونم گفت توی پذیرش هتل ، منشی املاکی، شیرینی فروشی واشپزخونه کار کردم.

ازش راجب فروشندگی لباس پرسیدم اخه برگه به فروشنده نیازمندیم رو همه جا می دیدم و مغزم خالی بود از تصور شغل های دیگه.

که اون گفت فروشندگی شغل خوبی نیست اگه می خوای که کار پیدا کن که پشت باشه و زیاد با مردم سرکار نداشته باشی

از این حرفش یکم دلسرد و ناراحت شدم ولی انگیزم رو از دست ندادم بازم دنبال کار رفتم گفتم خوب میشه اگه من منشی یا دستیار توی کافی نت باشم چون هم کارم با کامپیوتر خوبه هم از فروشندگی بهتره. به یکی از فامیلمون گفتم اونم گفت کار زیادی برای انجام دادن نیست .درکش می کردم. البته این سومین باری بود که بهش می گفتم دستیار می خوای یا نه ؟ اخه اون خیلی ملایم ادم رو رد می کرد و این یادم نمی موند. درضمن به من گفت کار کاره هر کاری که ادم ازش پول دربیاره و یه سرمایه برای خودش داشته باشه عالیه و فروشندگی بد نیست.همین حرفش باز بهم امید داد

شروع کردم به سرچ و یه لیست از کارهایی که می تونم و کار هایی که خوبن نوشتم تا تصورات خودم از کاری که می خوام پیدا کنم زیاد باشه و روی یه کار زوم نکنم.

این لیست به شرح زیره(شما هم می تونین برای ایده گرفتن ازش استفاده کنین)

  1. فروشندگی(لباس)
  2. دستیار کافی نت
  3. منشی
  4. کار توی کتاب خونه و لوازم تحریری(فروشندگی)
  5. کار توی عطاری (فروشندگی)
  6. دستیار عکاس
  7. تدریس
  8. دستیار بستنی و ابمیوه فروشی
  9. منشی باشگاه ورزشی
  10. صندوق دار رستوران
  11. گارسون یا سرور رستوران
  12. کار توی کافی شاپ
  13. بازاریابی و فروش
  14. طراح گرافیک
  15. نسخه پیچ و آمپول زن(کار توی دارو خونه)
  16. وبلاگ نویسی
  17. برنامه نویسی و سایت نویسی
  18. آمار گیر(جمع آوری اطلاعات برای شرکت ها)
  19. ساخت صنایع دستی
  20. مراقبت از کودک (یا سالمند)
  21. نظافت و خرید برای منزل
  22. تایپ و ترجمه
  23. خدمات ماساژ-- توی باشگاه و سالن ورزشی .استخر ومجتمع تفریحی
  24. وارد کردن داده
  25. بازاریابی تلفنی

بعد شروع کردم توی خیابون ها گشتن و توی برنامه دیوار قسمت استخدام رو چک کردن، بعد چهار روز بالاخره دل رو زدم به دریا آخه جرعت داخل شدن توی مغازه رو نداشتم فقط آگهی ها رو می دیدم .

وارد اولین مغازه شدم و بقیه چیزا خودش درست شد

سلام ببخشید شرایط کاریتون چیه؟

شروع کرد به توضیح دادن از ساعت 10 تا 2 و از 4 تا 9.30 دو روز مرخصی در ماه و حقوق هم 1میلیون و 200 تومنه کاری که می خواستم نبود من کاری با حقوق 1.5 یا 2 میلیون می خواستم ولی برای تجربه بد نبود بنظرم مرد خوبی اومد به برگه زده بود که به فروشنده نیازمندیم. وقتی به مامانم گفتم وقتی فهمید صاحب کارم مرده خیلی مخالفت کرد و منم نمی خواستم کوتاه بیام می گفت بابات نمی زاره پیش مرد کار کنی خیلی عصبانی بودم ولی خوب معلوم شد بابام اصلا کاری به این کار ها نداشت و مامانم کاسه داغ تر از اش شده بود.

و این طوری بود که من بالاخره اولین کارم رو پیدا کردم.کار فروشندگی سخت تر از اونیه که فکرش رو می کنید باید مغازه رو جارو و تی بکشی. مانکن ها رو بزاری جلوی در .میز کار رو دستمال بکشی . با اومدن هر مشتری از جا پاشی و دونه دونه هر لباس رو توضیح بدی.

حقوقش ارزش کاری که می کنی رو نداره برای همین تصمیم گرفتم درس بخونم تا به حقوق و شان اجتماعی بالاتری برسم.حالا بقیه که می خوان پزشکی یا دندون پزشکی رو بخونن درک می کنم

ارادت مند شما

پریسا امانت

درباره ما
تلاش من اینه که این سایت ارشیوی از مهم ترین و با ارزش ترین مطالب و اموزش ها باشه
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 13
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 78
  • بازدید ماه : 393
  • بازدید سال : 1,230
  • بازدید کلی : 3,032
  • کدهای اختصاصی